فن بیان | ||
در خانه هر کس میرود این سو و ان سو در خانه کودک گفت بابا مادرم کو مادر که دیگر چون نیاید از دری تو در خانه شیون اشک کودک سرد بی روح خیلی سعادت میخواد ادم روز عاشورا فوت بشه و دختر خاله 24 ساله من این سعادت رو داشت. [ جمعه 91/10/1 ] [ 10:14 عصر ] [ mostafa chegini ]
سه هفته از پایان کلاسمون میگذره.جدا شدن از دوستان راحته ولی مرور خاطرات عذاب اور.....دورم اگرچه در این روز ز دوستانم. هست خاطراتم روز و شبها در خیالم.مصطفی .fane bayan [ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 1:58 عصر ] [ mostafa chegini ]
چند وقتیست در این خانه تک و تنهایم.تک و تنها و غریب از تو دورم خدا خدا.مصطفى.fanebayan [ دوشنبه 91/8/1 ] [ 11:25 عصر ] [ mostafa chegini ]
ترجیح میدهم در خیابان قدم بزنم و به خدا فکر کنم تا اینکه در مسجد بنشىنم و به فکر کفشهایم باشم.لطفا بگویید اىن سخن از کیست...مصطفى.fanebayan.. [ یکشنبه 91/7/30 ] [ 2:18 عصر ] [ mostafa chegini ]
در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم میکند. ابی اسمان که میبینم و نیست و خدایی که نمیبینم و هست..مصطفى.fanebayan [ شنبه 91/7/29 ] [ 6:7 عصر ] [ mostafa chegini ]
*به نام نامی اعظمت* سلامی چو بوی خوش اشنایی بدان مردم دیده روشنایی
دوستان خوش امدید [ جمعه 91/7/28 ] [ 12:28 صبح ] [ mostafa chegini ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |